نیاز

    کوله بارت را بسته ای. قلبت سرشار نفرت از من .چشمانت خصمانه مرا میدرد.

دستانت سرده سرد .آغوشت دیگر پذیرای من نیست.

مانده ام تنهای تنها    . کنارتو    اما بی تو

آسمان قلب من ابری وهر لحظه نگران رفتن تو   .تو   تو 

به من نگاه کن..............

کاش کینه هایت پایانی داشت. کاش امروز را فدای دیروز نمی کردی.

کاش میفهمیدی دوستت دارم...........

کاش مهربان بودی عاشق و دلباخته مثل گذشته ها

مرا نبخشیدی ونخواهی بخشید

افسوس که دنیای من برای همیشه خاکستری خواهدبود............

 

 

 

 

+ چهار شنبه 29 آبان 1392| 1:23|samira|
روزگاري خواهد رسيد... همچنان که در آغوش ديگري خفته اي به ياد من ستاره هارا خواهي شمرد تا آرام شوي دلت هوايم را خواهد کرد به ياد خواهي آورد با هم بودن هايمان را به ياد خواهي آورد خنده هايم را به ياد خواهي آورد اشک هايم را مطمئنم در آن لحظه در دلت ميگويي: من تو را ميخواهم.................
+ سه شنبه 7 آبان 1392| 18:38|samira|
معلم گفت : دو خط مـــوازی هیچگاه به هم نمی رسند... مگر اینکه یکی از آنها خود را بشکــــــــــــند...!! گفتــــــم مـــن خودم را شکـــــــستم؛ پس چرا به او نرسیـــــــــــــدم؟؟؟ لبخند تلخــی زد و گفت : شایــد او هم به سوی خط دیگـــــــــــــــــــــــــــ ـــری شکسته باشد................
+ سه شنبه 7 آبان 1392| 18:35|samira|