نیاز
من که نباشم دنیا یک “من”کم دارد من چاقوي مهربانيم را خوردم! توام اگر مهربان باشي شک نکن يک روزي, خنجري فرو مي رود...! يا به احساست.. يا به پشتت....... همين که تو ميدانــي " دوستت دارم" کافيست... بگذار خفه کند خودش را دنیا........ دور ميزي ترجيحا گرد متقاعدش کنم که تنهايي چقدر درد بزرگي ست تا لبخند بزرگي شايد بر صورتِ گرد ِ زمين نقاشي کند امروز را مهمان من باش... به يک فنجان قهوه ي تلخ! که بارها او را بخشيدي و نفهمــــيد ، تا اين بار در آرزوي بخشش تو باشد ! گاهي نبايد صبـــر کرد ... بايد رها کرد و رفت تا بدانند ، که اگر ماندي ، رفتن را بلد بوده ای ! گاهي بر سرکارهايي که ، براي ديگران انجام ميدهی ، بايد منت گذاشت ... تا آن را کم اهميت نداننــــد ! گاهي بايد بد بود براي کسی ، که فرق خوب بودنت را نمي داند.................. گاهي اوقات دلم ميخواهد خرمايي بخورم و براي خود فاتحه اي بفرستم .... شماري ميکردند..... تنهايے ، تاوان همـہ نـہ هآيے است کـہ نگفتمـ تا دل کسے نشکنـد؟ ! همـہ محبتهايے کـہ زيادے هـدر دادم تا دلے رآ بـہ دست آورم ! همـہ دوستت دارم هاے آبکے کـہ جـدے گرفتم ...!! همـہ سادگے کـہ در اين دنياے هزار چهره خرج کردم ! تنهايـے ... تاوان همـہ خوش بينے هايے است کـہ بـہ دنيا و آدمهاے اين روزها داشتم
تو که نباشی من یک “دنیا” کم دارم . .
يا به غرورت...
با خدا بايد بنشينيم دو تايي
وقتش رسيده طعم دنيايت را بداني...!!!
گاهي بايد نبخشيد کسي را ،
شاديش ارزاني کساني که رفتنم را لحظه