نیاز

خداونــــدگارا ! 


به دل نگيـــر اگـر گاهـــے


"زبانـــم" از شکرت بـــاز مے ايســـتد !

تقصيـــرے ندارد ...


قاصـــر اســت

کــم مے آورد در برابـر بزرگـــے ات ...


لکنــــت مے گيـــرند واژه هايـــم در برابــــرت


در دلـــم اما هميشــه...

ذکــر خـــيرت جاريســت ....

 

+ یک شنبه 27 مرداد 1392| 23:23|samira|

یکرنگ که باشي،

زود چشمشان را ميزني،

خسته ميشوند از رنگ تکراريت،

اين روزها دوره ي رنگين کمان هاست

+ شنبه 26 مرداد 1392| 23:5|samira|

+ جمعه 25 مرداد 1392| 19:50|samira|

آسمان زندگی من کنار تو چه آبی ست     و

قلب من در آغوش تو چه آرام می زند.

هوای نفس کشیدنم بی تو میمیرم

هرجا قلبت راشکستم ببخش.

برای دیدن لبخندت از هیچ

نمی ترسم..............

 

+ جمعه 25 مرداد 1392| 19:32|samira|


من بودم وتو

 

و يک عالمه حرف…

 

و ترازويي که سهم تو را از شعرهايم نشان 

مي داد!!!

 

کاش بودي و

 

مي فهميدي

 

وقت دلتنگي

 

يک آه

 

چقدر وزن دارد… 

 

+ پنج شنبه 24 مرداد 1392| 23:38|samira|

گاه هيچ کس را نداشته باشي بهتر است!!!

باور کن

بعضي ها

تنهاترت مي کنن

+ چهار شنبه 23 مرداد 1392| 12:33|samira|

آنقدر براي تو بوده ام...

که ديگر...

من برايم غريبه است...!

اينگونه است وقتي که ميروي...

ميميرم...

چون نه تورا دارم نه خودم را...!!

+ دو شنبه 7 مرداد 1392| 21:35|samira|

مــــــــــي خواهي قضاوتم کني ؟

کفش هايم را بپوش    را هم را قـــدم بزن

دردهايـم را بکش

سال هايم را بگذران

بعد قضاوت کن !

+ دو شنبه 7 مرداد 1392| 21:31|samira|